دلارامدلارام، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

برای دختر گلمون

شعر زیبای دندونی

همسر عزیزم جوادجان شعرهای زیبایی برای جشن دندونی دخترمون سرود که دست اخر یکیش را انتخاب کردیم . ولی بقیه ی شعرها را هم می گذارم تا اگه مامان یا بابایی دوست داره برای جوجوی قشنگش استفاده کنه . شعری که خودمون روی کارت ها نوشتیم برای جشن دندونی این بود : دلارام جون داره دندون با دندون می گیره فنجون از تو دست مامان جون می خوره آش نوش جون شما هم بفرمایید نوش جون ///////////////////////////////// و اما بقیه اشعار آش دندونی : دندون عزیزم سفیده مثل دندون موشی تیزه با دندونای تیزش با لثه های ظریفش می خوره آش از عزیزش ///////////////////////// دلارام جون می ایسته رو پاش از روی میز بر می داره آش می خوره اون...
3 دی 1392

جشن دندونی

 اولین دندون دختر عزیزم 3 شهریور ماه جیک جیک کرد و بیرون آمد . از همون موقع من و بابا و مادرجون تصمیم گرفتیم که آش دندونی درست کنیم اما به خاطر اسباب کشی و جابجایی ، ایام محرم و ... کمی دیر شد تا آخر در تاریخ 27/9/92 خونه ی پدرجون مادر جون برای عزیزم یه جشن کوچولو گرفتیم . شعر دندنونی زیبایی هم بابایی سرود که روی کارت ها نوشتیم . چندتا از عکس های این جشن کوچولو و سروده های بابا را توی وب می گذارم . تشکرفراوان و ویژه از مادر جون چون تمام زحمت ها به عهده ایشون بود . کارت ها و یادبودهای جشن را هم مامان و بابا و با کمک احسان و نیکناز درست کردند .  خیلی خیلی ممنون از همه    
30 آذر 1392

وقفه ای طولانی

دختر گلم دلارام جونم سلام تقریبا 3 ماه میشه که هیچ پستی نداشتم بدون عزیزم تمام خاطرات این چند ماه را مثل قبل داخل دفتر خاطراتت نوشتم اما چون اسباب کشی داشتیم و خونمون را عوض کردیم و برای مدتی اینترنت در منزل نداشتیم مطلب جدید نگذاشتم بازم معذرت عزیزم و ببخشید ازدوستان از امروز کلی عکس و مطلب میگذارم دوست دارم فراوون عزیز دل مامان ...
9 آذر 1392

ازدواج دایی حسن

 28 تیر ماه 92 ، همزمان با پایان 6 ماهگی دلارام جون ، مراسم عقد دایی حسن و فاطمه جون برگزار شد . مراسم در محضر به سادگی ولی با دنیایی از محبت و صمیمیت برگزار شد و خانواده های عروس و داماد حسابی شادی کردند و به قول معروف سنگ تموم گذاشتند . من هم از طرف خودم ، همسر عزیزم و دختر نازم به این دو عزیز تبریک میگم ، انشاالله که سالهای سال با صمیمیت و محبت در کنار هم زندگی کنند و یه روزی عضو نی نی وبلاگ بشن دوست داشتم زوذتر این پست را بگذارم ولی فرداش برای واکسن دخترم رفتم و بعد هم مسافرت و فراموش کردم . راستی تشکر ویژه از فاطمه جون به خاطر عکس های زیبا و همراهی شون در طول سفر ...
10 مرداد 1392

مسافرت شمال

روز یکشنبه عصر دلارام به همراه مامان و بابا و دایی ها و خاله ها راهی شمال شد . سفر خیلی عالی بود . خیلی خوش گذشت . دست همه درد نکنه  و ممنون از همه که من را همراهی و کمک کردند مخصوصا زن دایی نفیسه که خیلی زحمت کشیدند . به زودی یک سری از عکس های سفر شمال و عکس های دلارام جون را توی وب میزارم .  
9 مرداد 1392

واکسن 6 ماهگی

سلام گل مامان دیروز به همراه مادر جون رفتیم بهداری . ن.بت واکسن 6 ماهگی بود . خیلی گریه کردی و از عصر هم بیقراری شروع شد و شب هم خوب نخوابیدی . دلم برای دختر گلم خیلی می سوزه  . عزیز مامان  
30 تير 1392

تولد امیر علی

دختر نازم دلارام گلم روز جمعه پسر دایی جون هم بدنیا امد امیر علی انشا الله سالم و سلامت زیر سایه پدر و مادرش بزرگ بشه . این هم عکس امیر علی کوچولو که فقط 3 ساعت از زندگیش میگذره ...
22 تير 1392